شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده
خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت ظاهرش کاگلی وباطن خوشسیما داشت جدّ این خانه کسی بودکه ختم رُسُل است آنکه سِرّی به سراپـردۀ اَو اَدنی داشت
پدرخانه که قرآن همه درمدحت اوست پهلوان بود وسری بین همه سرها داشت حضرت حـیدرکـرّار هـمان شاهی که درفضیلت بهجزازنام خدا آنرا داشت
مـادرخـانـه چــراغ هــمـۀ عـالــمبـود حُکم مادر به همه عالم وبربابا داشت حضرت فاطمه آن سِرِّ،که به یُمن نورش دست درخـلقـت ذرّات همه دنیاداشت
پـسـرارشـد این خـانـه خـدایحُـسن و غبطۀ یوسف کنعان ورُخی زیبا داشت
پــسـر دوّمـشـان بود هـمـانـکـه ز ازل افتخـارصف قـربانگه عاشـورا داشت
دخـترکوچک این خانه بهلوح عُـشّاق ناجـی دین خـدا مـرتـبـۀ کـبـری داشت
دخـتر دیگـر این خـانه شـبـیـه خـواهر در حیا و شرف و حُجب یَدی طولا داشت کُلّ این خانه که مـأوای بهـشـتیهابود بین قرآن خدا شُهـرتِ برطوبی داشت روزیِ هر دو جهان برکتی از این در بود خانهای که دَرِ آن راه به آن بالا داشت خوب بودند وبه منوال گذر میشد عُمر براهـالی شریفـش که شرافتهاداشت
آمد آنـروز که روح نـبی ازتن پـرزد اذن حق روح نبی را بهپریدن واداشت بعد از آن وای که یکباره ورقها برگشت حرمت اهل چـنین خـانه اگرامّاداشت
عـدّهای قـصد نمـودنـد که آتـش بـزنـند خانهای را که درآن خانه مَلَک احیاداشت تـا بـگـیـرنـد زمــولای ولایتبـیـعـت غافل از آنکه علی روزغدیرامضا داشت شعـله بر پا شد ودیـوانهای ازراه آمد یک حرامی که به دل،شک بهصف فردا داشت حوریه پـشت درآمد که نصیحت بکـند آن پلیدیکه ز پست دیگری فتواداشت کیـنههای دل تارش همگی سروا کرد زد به درباهمه زوری که میان پا داشت آنچنان زد که به مسمار جناقی چـسبید ضربۀ مُهلک او قدرت رعدآسا داشت بارشیشه به صدف بود که با ضربه شکست چه گناهی مگر آن انسیـۀ حورا داشت
محسن افتاد وتن فاطمه شد غرق لگـد نفـس فـاطـمه بـند آمد واسـتدعا داشت
که بـیا فـضه بهدادِ من مجـروح برس نالـۀ فـاطـمـه آنجا بهخـدا مـعـنا داشت بعد ازآن روز پُرازتاول وخون شد جسمشبسکه آن معرکه مشت ولگد و گرما داشت دستبسته شه دین را که زخانه بردند فاطمه فاطمه جان زیر لبش نجوا داشت